آکورد بیداد زمان (مرضیه)
به رهی دیدم برگ خزان
پژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
چو به گلشن رو کرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود
ای برگ ستم دیده ی پاییزی
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی
روزی تو هم آغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی
ای عاشق شیدا
دلداده ی رسوا
گویمت چرا فسرده ام
در گل نه صفایی
باشد نه وفایی
جز ستم ز دل نبرده ام
آه بار